سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وقتی مادر برایت خواب ببنید!

دوشنبه 85 اسفند 28 ساعت 9:8 عصر

اذون صبح رو که گفتن پاشدم نماز خوندمو لباسامو پوشیدم ورفتم از خونه بیرون و با همسایه بقلیمون رفتم پارک و یه کم نرمش وورزش کردیمو بعدم دیگه  چون روز جمعه بود وابوی بزرگوارمون دستشونو عمل کردند وخرید نون افتاده گردن اهل بیت، خانوم والده قبل از رفتن تاکیید کردن دوتا هم بربری بخر ماهم اطاعت امر کردیمو رفتیم با همسایمون بعد پیاده روی دوتا نون ویه خامه هم اضاف خریدیمو رفتیم منزل همه ای اینارو گفتم که بگم من چقد بچه مثبتم !!! :ی

تف به ریا...

عارضم خدمتتون که اومدم روی مبل  نشستم داشتم دعای ندبه ای کانال ۱ رو میدیدم که خوابم گرفت والده هم یه پتو انداختن رومون منم که کلی شاد شده بودم از این لطفشون کلی تشکر کردم ایشونم رفتن روی تخت من خوابیدن آخه یه چن روزی هست که کشف کردن تخت من بهترین مکان برای خسبیدن گرم ونرم است!!

یکساعت نشده بود که اومدن بلند بلند صدام کردنو گفتن پاشو یه خواب خوب دیدم!!

گفتم مادر من،حالا بعدن بگو من خوابم میاد!گفتن نه پاشو...گفتم بعله بفرمایید..گفتن نمیدونی چه خوابی دیدم ..خواب دیدم ۵،۶ سالت بود که بردمت جلسه ای خانوم فلانی( همون خانوم معروف تهران که خانوم آرین که همتون هم تلویزیون دیدینش شاگردش بود!) ...خانوم صبحانشونو درآوردند که بخورن تو رفتی جلو وایشون نون سنگکی که دسشون بود گرفتی ایشونم نونو که بعضی جاهاش سوخته بود کندن وجاهای سالم وخوشمزشو دادن دستت همیشه جلساتشون شلوغ بود روزای جمعه ولی توی خواب جز من وتو چندتا خانوم دیگه کسی نبود...گفتم خوب خیره...گفت نه چی چی؟پاشو بریم!... گفتم کجا؟....گفت پاشو بریم امروز مسجدمون جلس دارن بریم اونجا حتمن امروز قراره اتفاقی بیفته!گفتم مادر من ،بی خیال... گفتن نه پاشو!...گفتم بابا دچار توهم شدین...بنده ای خدا اشک توی چشماشون جمع شد چقدر به آدم شدن من دل بسته!فک میکنه من آدم میشم...

هیییی خدا....

وقتی باهم رفتیم مسجد اتفاقن همون خانم آرین هم بود پاشد ویذره هم حرف زد...

والده به همه میفرمودن امروز خواب دیدم خواب دیدم که..........

ملت هم رو به من میکردنو با یه حسرتی میگفتن التماس دعا!!!

من که حکمت این خواب مادر رو نفهمیدم ولی یک چیز رو چرا!

 واونهم دل نگران مادر و امیدش...

شاید رزق منم همین بود....

 


نوشته شده توسط : م

نظرات دیگران [ نظر]