دیروز تو خونه تنها بودم
که
یهو حس کردم یکی داره میکوبه به دیوار کوچمون
اف اف رو زدم
دیدم یه اقاهه چکش دسشه
داره میکوبه رو دیوارمون!
میخاسم بگم اقا نکوب!
داری چیکار میکنی؟
دوباره گفتم ولش کن !
حتمن خودش میدونه داره چی کار میکنه!!!!
عصر با صدای داد وبیداد از خواب بریدم
یارو داد میزد که یعنی چی؟
این چه طرز ادرس دادنه؟
بسر همسایمون گفت مگه چی شده؟
گفت اقا اینجا بلاک ۸۵ که!نه ۱۶!
من کل کوچه ها رو دور زدم!
بسر همسایمونم گف اره ببخشید امروز بلاک ها رو عوض کردن!
داشتم فک میکردم که ما ادما هم گاهی وقتا .....
ایکاش همیشه بلاک ها رو با حساب بزنن!
نوشته شده توسط : م
چقدر حرف تو دلم برات دارم
امروز صبح جلو ایینه واستادم به چشمام که خیره شدم اشک توش حلقه زد
نمیدونم چرا انگار تو رو دیدم
بغضم شکست مثل دلم که.....
تا امروز اینجور باهات حرف نزده بودم
انگار یه فصل تازه شروع شد
دارم این مثنوی رو میخونم!
تنهایی؟!!
توام هسی؟
میخونم!
فصل جدید رو!
نوشته شده توسط : م
سیستم که مودم نداره خودم که دیگه دل کنده شدم توی این مدت از نت اما باز گاهی دلم میخاد بناه بیارم به وبلاگم!البته اینجام که دیگه از وقتی به مدد هکرین عزیز میهن بلاگ رفت رو هوا خیلی شاکیم کرد وقصد کردم بیخیال بشم ولی خب میگم که کم میارم دیگه بیخیال میشم!
نمیدونم من جزو کدوم دسته از آدمام؟!
گاهی وقتا به خودم شک میکنم من آدمم؟
ولش کن بذار تو همین بهت اکبر بمونم!
هیییییی
امروز داشتم فک میکردم اگر ایمانم ضعیف بود الان کجا بودم؟
چقدر جلو میفته ادمی زاد با تقوا..
این کیبرد داغون حال وحس نوشتن رو ازم میگیره
دلم میخاد حال نزارم رو به روایت بگذارم اما....
چن وقته نت نمیام؟
اوووووممممم!
خرداد!
تیر!
مرداد!
شهریور!
چهارماه حدودن!
هییییییییییییی
چقد گذشت!
آآآآآآآآآآآآ
الان دقیقن دوساله!
نمیدونم حالم خوبه یا بد!
نمیدونم این نفس ها رو من میکشم یا ....
درست حال ادمی رو دارم که توی فضاست!خلای که قدرتش ازش صلب شده بواقع قدرتی هم نداشته فقط توی توهم و رویا سیر میکرده
چقد گشنمه...
نوشته شده توسط : م
اوووم خب یه چنتا عکس که در سفر گرفتم و وقت نشده بود زودر بذارم رو الان اپلود کردم خیلی قشنگه ببینین!
نوشته شده توسط : م
خیلی خسته ام!خابم میاد!
خب بسلامتی که هیچی از امتحان بیوشیمی عزیز سردرنیاوردیم ونفهمیدیم توی برگه چی سیاه کردیم!
یه چیزی هست!
گاهی وقتا کوچیکترین چیزها باعث تغییر مسیر زندگی آدمی میشن درست مثل یه قطره اضافی ریختن هاش دو اس چهار که کلهم از تشکیل آسپرین صرف نظر کرد دیروز! و جاش کدئین تشکیل شد به قول رفقا
اخه دیروز ازمایشگاه شیمی آلی داشتیم باید آسپرین از اسید سالسیلیک وانیدریداسید درست میکردیم ومرحله ای اخر با کلی مشقت یه قطره اسید سولفوریک میریختیم اه برای من بجای یه قطره شد دوقطره بلور آسپرین تشکیل نشد!بهمین راحتی!همه ای مراحلم درست بود همون تیکه ای اخر فقط یه قطره اسید کارمو خراب کرد!
گاهی یه کلمه میتونه زندگی یکیو نجات بده میتونه یکی رو بالای دارببره میتونه باعث یه دوستی یه جدایی یه کارخیر ویا شر بشه هیچوقت نباید این کارهای کوچیک رو دس کم گرفت
نوشته شده توسط : م