و وقتی خداوند در کتاب آسمانیش مثل کسانی را آورد که می گویند برای ما معجزه بیاور تا ایمان بیاوریم و خدا به آنها می گوید معجزه فقط از ان من است واگر برای شما معجزه هم بیاورم ایمان نمی آورید فکرم را شدید مشغول کرد!
اخه چرا؟برای چی خداوند انقدر قاطعانه این جمله را می گوید؟ ایا نه اینکه دیده گواه قلب است؟ناگهان یاد کسانی افتادم که اطرافشونو معنویات پرکرده ویه جورایی توی دریااند اما اینها معلقند!یه جورایی از راه اون انعمت علیهم خارج شدند و رفتن تو گروه والضالین!میبینند وعمل نمیکنند!برایشان به روز روشن است ولی لجبازاند وتبعیت نمیکنند!
و اذا تتلی علیهم ایاتنا ولی مستکبرا کان لم یسمعها کان فی اذنیها وقرا
جالبه برای من که چرا با وجود تتلی علیهم اینها میشند کان لم یسمعها؟!
خوب جوابش خیلی سخت نیست کافیه یک مثل رو توی ذهنمون مرور کنیم:
شاگرد ومعلمی رو تصور کن معلم با تمام حوصله وعشق سعی میکنه به شاگردش مطالب رو بیاموزه اما شاگرد فقط بازی گوشی می کند هرجا معلم میخاد اونو تنبیه کنه که باعث پیشرفتش بشه تا دست از کارهای زشتش برداره با بی ادبی وگستاخی وتندخویی شاگرد مواجه میشه.حالا بنظر تون میاد که معلم اینجا چیکار میکنه؟
بدبخت معلم!مستاصل از یکطرف شاگردشو دوست داره از یکطرفم بی ادبیو نمیتونه صرف نظر کنه!
دقیقا من خودم توی مهدکودک با همچین مسائلی روبرو شدم میدونین اخر چه کردم؟!
مستمع آزاد
از همه ای بچه ها ابزار بازی رو میگرفتم که حواسشون به من باشه ولی به این بچه ها اسباب بازی میدادم هرچه بیشتر تا اینها سرگرم بازیشون بشند وبه بقیه ازار نرسونن تا صداشونو نشنوم
اااااااااااااییییییییییییییییی خدا عینن همین جمله رو پیدا میکنی توی قران خدا:
فذرهم یخوضوا ویلعبوا حتی یلقوا یومهم الذی یوعدون
ولی بچه ها یجا هست دیگه خدا اینو نمیگه اینجا معلومه دیگه خیلی ازت نا امید میشه خدا
نرسه اونروز که خدا از ما ناامید بشه!
ونقلب افئدتهم وابصرهم کما لم یومنوا به اول مره ونذرهم فی طغیانهم یعمهون
من معلم یه جورایی خودم متقاضی میشم که شاگرد رو تمام هوش وحواسشو رو به اسباب بازی بدم اصلن حب کلاس ودرس رو از دلش خارج میکنم همه چی بهش میدم تا صداشو دیگه نشنوم
(دلم ترکید )
ووووووووووووایییی خدا این دیگه ته تهشه
اینجاست که واقعا باید گفت فویل للقسیه قلوبهم دلهایی که از یاد خدا انچنان غافلند که سنگند!
اما یکجائی بالاخره این ادما هیچ ابزار بازی ای سرگرمشون نمیکنه کم میارن
دیگه هیچ ترانه ای هیچ مجلس گناه وپارتی ای هیچ شراب وپولی دلشونو شاد نمیکنه کم میارن حس تنهایی غالب میشه برهمه خوشی ها ولهو دنیا
تنهای تنها میشی آخر بچه جون!
گنجیشگک اشی مشی افتادی توی حوض نقاشی!
من موندم اونجا کی میخاد کمکت کنه؟
هان؟چی؟؟؟؟؟؟ خدا؟؟؟!!!
فکرشم نکن!خدا قسم خورده که بیخیالته
قال اخسئوا فیها ولاتکلمون!(خفه شو بنده!)
ننننننننهاااااااا فکرشم نکن!
( میگه ای بنده، ای کاش یه بهونه به من داده بودی تا نگات کنم!(از من نشنیده بگیر اینو))
ببینم رفیق مفیق مومن حزبول داری؟
نوشته شده توسط : م